آنچه از این هیرو می دانیم :
کروبلوس یک پیامبر مرگ بود - این یکی از راههای گفتن است که او برای ثروتمندترین کسانی که میخواستند به فراتر از حجاب نگاه کنند، ثروت میگفت. اما پس از سال ها پرس و جو از طرف دیگران، او شروع به جستجوی سرنخ هایی در مورد سرنوشت خود کرد. هنگامی که مرگ از افشای اسرار خود امتناع کرد، سعی کرد آنها را با جان خود بخرد. اما قیمت نهایی کافی نبود.
مرگ بارها و بارها او را آزار می داد و همیشه عمیق ترین اسرار خود را پنهان می کرد. حسادتش بیشتر شد. دیگران می توانند برای ابدیت بمیرند - چرا او نه؟ چرا او به تنهایی باید با این نظم خسته کننده به سواحل زندگی بازگردانده شود؟ چرا او لایق چیزی نبود که همه موجودات زنده دیگر آن را بدیهی می دانستند؟ با این حال، او ناامید نخواهد شد.
هر بار که از قبر برمیگشت، ذرهای از مرگ را با خود برمیگرداند. Wraith مانند تکه های روح متلاشی شده او را دنبال می کرد. خون او رقیق و خارج از رحم شد. موجودات جشن گرگ و میش او را برای خویشاوندان خود گرفتند. او با هر مرگ، اندکی از زندگی خود را می بخشید، و به نظر می رسید که گویی پایانش در چشم است. کروبلوس در حالی که فداکاری اش به مرگ مضاعف شده بود، و هیچ مشتری دیگری جز خودش نداشت، خود را با شور و حرارت بیشتری به ورطه مرگ پرت کرد، و قصد داشت آن پیشگویی را که از او دور مانده بود محقق کند: اینکه روزی پیامبر مرگ دیگر از مرگ باز نخواهد گشت.