آنچه از این هیرو می دانیم :
شوالیه داویون پس از سالها گذر از یک الدوورم افسانهای، خود را در برابر دشمنی ناامیدکننده دید: اسلیراک مخوف کهنسال و ضعیف شده بود، بالهایش پاره شده بود، چند فلس باقیماندهاش دچار پوسیدگی شده بود، دندانهای نیشش به هم میخورد. نقرس های آتش سوزی آن تهدیدی تر از یک بسته چوب کبریت خیس نیست.
نایت دیویون که هیچ افتخاری در قتل اژدها به دست نمیآورد، آماده شد تا روی برگرداند و دشمن قدیمی خود را رها کند تا در آرامش بمیرد. اما صدایی در افکارش رخنه کرد و اسلیراک زمزمهآمیز التماس کرد که داویون ممکن است او را با مرگ در نبرد تجلیل کند. داویون موافقت کرد و خود را فراتر از انتظار برای عمل رحمتش دریافت کرد: وقتی تیغ خود را در سینه اسلیراک فرو برد، اژدها با چنگال گلوی داویون را سوراخ کرد. همانطور که خون آنها در هم می آمیخت، اسلیراک قدرت خود را در امتداد مسیر خون به بیرون فرستاد و تمام قدرت و قرن ها خرد خود را برای شوالیه فرستاد. مرگ اژدها پیوند آنها را مهر و موم کرد و اژدها نایت متولد شد. قدرت باستانی در داویون شوالیه اژدها به خواب می رود، وقتی او آن را صدا می کند بیدار می شود. یا شاید این اژدها است که شوالیه را صدا می کند...