آنچه از این هیرو می دانیم :
هنگامی که ورودیسیا، الهه جنگلها، پر کردن مکانهای سبز را به پایان رساند، روح پیچیدهای را در دانه کاشته بود، آبهای همجنسگر را از اعماق صخره جذب کرده بود، و خورشید سوگند یاد کرده بود که تمام توجه خود را به چیزهای در حال رشد جلب کند. او فهمید که زمان خودش به پایان رسیده است و مانند یکی از برگهایی که سرنوشتش را در دانه حک کرده بود، بدون دیدن به ثمر نشستن رویای خود می افتاد. ترک دنیا برای او دردناک بود، زیرا جوانه ها هنوز از خاک نشکسته بودند - و آنها در برابر هر نوع آسیبی حساس و آسیب پذیر خواهند بود. او در کیسه بذر خود آخرین دانه ای را یافت که در کاشت از دست داده بود. او یک کلمه به دانه گفت و در حالی که افتاد آن را قورت داد. بدن بزرگ او در طول زمستان طولانی تجزیه شد و تبدیل به هوموسی شد که در بهار نهال ها را تغذیه می کرد. و در صبح روز اعتدال بهاری، قبل از اینکه بقیه جنگل شروع به بیدار شدن کند، آخرین دانه در یک لحظه رسیده و ترکید. پیامبر طبیعت از آنجا بیرون آمد، با برگ کامل، نیرومند و خردمند، و دارای قدرت ورودیسیا برای پیش بینی اینکه کجا برای دفاع از مکان های سرسبز به او بیشتر نیاز است - و هر کسی که ممکن است به اندازه کافی خوش شانس باشد که او را متحد خطاب کند.