آنچه از این هیرو می دانیم :
توهین به یک ترول کار آسانی است. ترولها، نژادی خاردار و مشاجرهآمیز، با مشاجره و نزاع رشد میکنند و هیچ بهانهای را برای بلند کردن صدای اختلاف از دست نمیدهند. نرها در اتاقهای زیرزمینی زیر محل سکونت مادرسالارشان به بلوغ میرسند، در حالی که هیچ کمکی نمیکنند، غذا میدهند و سرگرم میشوند. غالباً آنها سالها فراتر از سن بلوغ می مانند، در حالی که مادر سالار آنها را تأمین می کند. هنگامی که ترول های جوان در نهایت از اتاق فرعی خود رانده می شوند، آنها با دیگران از نوع خود جمع می شوند و باندهای بدخلقی را تشکیل می دهند که با صدای بلند از هر نوع مزاحمت شکایت می کنند.
همانقدر که ترولها عاشق بحث و جدل هستند، تصور کنید که چقدر نادر است که یک ترول از هم نوع خود رانده شود، زیرا کنار آمدن با آنها بسیار دشوار است. سرنوشت جحراکل، یک ترول مغرور از اعماق هوون، چنین بود. او چنان فریب خورده بود، آنقدر تلخ و ساینده، که حتی دیگر ترول ها هم شرکت او را غیرقابل تحمل می دانستند. پس از یک طغیان شدید که در آن او سهم شیر از غارت آخرین حمله آنها را به دست آورد، گروه های او در نهایت شکست خوردند. به او رو کردند و با قمه او را زدند و از اردوگاه بیرون کردند. او که از تبعیدش خشمگین شده بود، روز بعد، مسلح به فولاد بازگشت و همه را یکی یکی کشت. او سپس سوگند خون داد: او همیشه برای خودش یک نیروی جنگنده خواهد بود. اکنون او به عنوان جنگ سالار ترول، تلخ و عصبانی، فرمانده ارشد امپراتوری یک ارتش متشکل، در جهان پرسه میزند.