آنچه از این هیرو می دانیم :
این یک دعوای به یاد ماندنی بود. یمیر، تاسک، وحشت از سد، گلوله برفی از کبالت ایستاده بودند، تنها جنگنده ای که بریستلد بریزر را در یک مبارزه عادلانه شکست داد، و اکنون آخرین مردی که در میخانه ولفسدن ایستاده بود. چیزی که به عنوان یک شرط بندی ساده برای برتری آغاز شد، با چهار نفر منظم، یک آهنگر، و شش نفر از بهترین سربازان تیپ فراست که در برابر خردهها و ترکشهای تقریباً هر بطری، لیوان و صندلی در ساختمان میپیچیدند، به پایان رسید. تاسک در حالی که آبجوش را خالی می کرد به پیروزی خود می بالید و برشته می کرد.
به محض اینکه شکست خوردگان به هوش آمدند، فریادهای «دو یا هیچ» بلند شد. تاسک از این احتمال راضی بود، اما هیچکس نمیتوانست به شرطبندی بزرگتر از شرطی که اخیراً فتح کرده بود فکر کند. بارکیپ که از آسیب وارد شده به میخانه خود وحشت زده بود و ناامید بود تا از نزاع دیگری جلوگیری کند، ایده ای به ذهنش رسید. یمیر به همان اندازه که ماهر بود، هرگز در یک نبرد واقعی شرکت نکرده بود، هرگز خود را در برابر مرگ بی رویه و هرج و مرج جنگ آزمایش نکرد. او شرط بندی را به مبارز پیشنهاد کرد: بزرگترین نبردی را که می توانست پیدا کند، جستجو کنید، زنده بمانید و برای هر طرفی که انتخاب کرد پیروز شوید. سهام؟ دور بعدی نوشیدنی.