آنچه از این هیرو می دانیم :
برای سالهای ناگفته، پادشاه اوستاریون از بقایای دشمنانش پادشاهی ساخت. این یک کار وسواسی بود که برای گذراندن ابدیت های طولانی سلطنتی انجام شد که به نظر می رسید سرنوشت آن هرگز پایان نخواهد یافت. او معتقد بود که تا زمانی که برج های کاخ خود را ساخته است، نمی تواند بمیرد. اما بالاخره فهمید که توهم خورده است... خود استخوان ممکن است از بین برود. او که عمیقاً نسبت به جسمش بیاعتماد بود، به دنبال راهی دائمی برای گسترش سلطنت خود بود و سرانجام به دنبال انرژی غمانگیز، شکلی از روح پاکی بود که توسط برخی از روحهای تاریک در هنگام مرگ منتشر میشد. اگر او خود را با ذات Wraith القا می کرد، فکر می کرد که ممکن است بدنی به روشنایی و ابدی بودن نفس خود بیافریند. در انقلاب هزارهای که به نام Wraith-Night شناخته میشود، او تسلیم آیین دگرگونی شد و رعایای خود را وادار کرد تا روحهای کافی را برای جاهطلبی او برای جاودانگی جمعآوری کنند. هیچ کس نمی داند که چه تعداد از قهرمانان او مردند، زیرا تنها بازمانده ای که اهمیت داشت، پادشاه Wraith بود که صبح روز بعد با خورشید طلوع کرد. اکنون او به ندرت لحظه ای را بر تاج و تخت درخشان خود سپری می کند - اما با شمشیر کشیده بیرون می رود و خواستار وفاداری است که بسیار فراتر از مرگ است.